عوامل شکست جبهه دوم خرداد
عوامل شکست جبهه دوم خرداد
1- دین زدایی از صحنه سیاست و اداره جامعه
تلاش افراطی برخی از احزاب جبهه دوم خرداد در دین زدایی از سیاست ، حکومت و اداره جامعه باعث شد تا دین به عنوان تنها تکیه گاه عملی مردم سالاری در ایران ، از این جریان سیاسی سلب گردد و البته این جریانات برای این تکیه گاه استوار ، جانشین قابل قبولی نیز ارائه نکردند.
در سال های نه چندان دور ، برخی جامعه شناسان فعال در عرصه سیاسی کشور - مانند دکتر شریعتی که بسیاری از همین احزاب خود را از پیروان و ارادتمندان او می نامند – بر این اعتقاد بودند که کار سیاسی و اجتماعی در این کشور ، تنها باید در چارچوب دین انجام پذیرد . بر این اساس اگر فعالان سیاسی و اجتماعی به دین معتقدند ، به خاطر اعتقاداتشان و اگر به دین معتقد نیستند ، به خاطر مذهبی بودن مردم و بی اثر بودن تحرکات سیاسی و اجتماعی در فضای غیردینی ، باید فعالیت های خود را در چارچوب دین پیگیری نمایند .
بی تردید ، دمکراسی غربی و مبانی نظری و الگوهای آن ، بسیار حقیرتر از آن هستند که بتوانند جایگزین فلسفه سیاسی تشیع در نزد مردم ایران شوند .
جریان به اصطلاح اصلاح طلب با تکیه بر اصول لیبرالیسم غربی ، با تمام توان طی این چند سال به تلاش برای جدایی دین از سیاست و طرح بی پروای دیدگاه های انتقادی و عجیب و غریب خود در تحلیل تاریخ سیاسی اسلامی و زمینی کردن همه تُراث فکری سیاسی شیعه ، حتی میراث آسمانی ، همچون امامت همت گماشتند و واگرایی بین دین و سیاست و به دنبال آن جدایی بین حکومت دینی و مردم و اختلاف اندازی بین دو جناح داخلی را تعقیب کردند . در نتیجه در قاموس آنان ، دین ، تکلیف گرایی ، ضرورت حفظ وحدت ، همبستگی ملی ، وجوب حفظ نظام زندگی دینی و ... جای خود را به مسابقه برای کسب قدرت و ثروت سپرد.
2- نداشتن انسجام درونی بر پایه ایده معین
افراد ، سازمان ها و احزاب و حتی بخش های گوناگون دولت و مجلس که در اختیار جبهه دوم خرداد بود ، هیچ گاه نتوانستند بر مردار ایده معین به انسجام درونی برسند و یگانه عامل وحدت بخش آنها به اعتراف خودشان ، مبارزه با جناح موسوم به راست بود.
به دلیل حذف مخالفین از تمام مراکز در تحت اختیار و تقریباً منفعل کردن کامل جناح رقیب حتی از نهادهای مدنی و مطبوعات ، این عامل وحدت بخش ( مبارزه با جناح راست ) دیگر حضور و نمودی نداشت تا بتوانند نقش خود را در حفظ انسجام درونی جبهه دوم خرداد ایفا کند . در نتیجه ، شرکت سهامی دوم خرداد با توجه به تضاد اعتقادی و منافع گروه ها و اعضای نامتجانس خود ، روبه انحلال و فروپاشی رفت.
سوگمندانه باید گفت که جبهه دوم خرداد ، اساساً بر مبنای مشترک نظری و حتی برمبنای مشترک عاطفی ، احساسی و گرایشی سازمندهی نشده بود ، بلکه فقط در یک دیدگاه عملگرایانه ، بر اساس اخراج جناح موسوم به راست از مناصب سیاسی ، مدیریتی و سازمان های مدنی سازمان یافته بود. پرواضح است که این نوع همگرایی – یعنی اتحاد بر اساس حذف رقیب – از سست پایه ترین نوع وحدت هاست که با پایان یافتن توجیه حذف رقیب ، به شدت به سمت فروپاشی خواهد رفت . چنان که چند صباحی از پیروزی جبهه دوم خرداد نگذشته بود که تضادهای درونی این جبهه خود را نمایان ساخت تا آن جا که شاهد شعار حذف و عبور از لیدر و رهبر آن ( خاتمی ) بودیم .
این از هم گسیختگی در انتخاب شوراهای شهر در نهم اسفند 81 با ارائه فهرست متعدد انتخاباتی در تهران و دیگر شهرهای بزرگ ، بی پرده تر از قبل خود را نشان داد که این ، خود علامت روشنی بر فروپاشی جبهه دوم خرداد بود.
خلاصه اعتراف یکی از تئوریسین های سکولار این جریان در این باره شنیدنی است که می گوید : جامعه ایرانی به دلیل مواجه بودن با مشکلات عدیده اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی ، مدیریتی و ساختار جمعیتی ، به طور طبیعی قبل از خرداد 76 به سمت تولد یافتن جمهوری سکولار در حال حرکت بود . به همین دلیل در خرداد 76 جوّ کاذبی به وجود آمد که بسیاری از احزاب را به انتخاب ادبیات و شعارهایی کشاند که با مبانی جمهوری سکولار هماهنگی داشت . این جو کاذب ، نیروهای اصیل جمهوری خواهان سکولار را دچار ذوق زدگی کرد . بدین ترتیب ، برای از دست ندادن فرصت به سزارین این مولود اقدام کردند . اما سزارین این مولود به کمک همراهان نالایق و نصفه نیمه موجب شد که نتواند به حیات خود ادامه دهد و لذا تضادهای درونی آن آشکار شد
3- برنامه نداشتن برای اداره جامعه :
مدعیان اصلاح طلبی ، زمان زیادی از دوم خرداد 76 را در شادی پیروزی بزرگ خود به سر بردند و به همین دلیل به جای استفاده صحیح از این موقعیت و پتانسیل به وجود آمده ، بیش از هر چیز دیگری به طعن و کنایه زنی و حمله به مخالفان خیالی خود پرداختند و سرمست از این پیروزی ، به تهدید ارکان نظام همت گماشتند و صد افسوس با وجود این پتانسیل ، هیچ گاه از خود اراده و برنامه ای جدی برای اراده کشور در عرصه های گوناکون فرهنگی و اقتصادی و حتی سیاسی نشان ندادند و علی الاصول به دلیل اتحاد کاذب در زیر مجموعه های خود ، هدف واحدی را دنبال نمی کردند تا برنامه منسجمی را ارائه کنند . لذا بیشتر در بند وعظ و نصیحت و شعارهای کلی گرفتار آمدند .
و این در حالی بود که بی محابا بر آتش شعله ور مطالبات مردم می دمیدند تا خود را دلسوز مردم معرفی کنند اما دریغ از یک کار اصولی با وجود دسترسی به همه امکانات دولتی و غیر دولتی ، هر روز فهرست طولانی و تازه ای از مطالبات معوقه مردم به صورت خطابه ، مقاله ، مصاحبه و بیانیه منتشر می شد ، اما هیچ گاه طرح جدی و جدیدی برای برآوردن آن مطالبات به ثمر ننشست .
طرح سامان دهی اقتصادی که به دلیل ماهیت عدالت خواهانه آن مورد حمایت قاطع رهبری انقلاب قرار گرفت ، تنها در حد یک مصاحبه در خاطره مردم باقی ماند .
در نهایت این که بی برنامه گی برای رفع معضلات و مشکلات اداره کشور ، ناامیدی مردم از تحقق همه آرمان هایی که برای نیل به آن ، دوم خرداد را آفریده بودند به دنبال داشت و همین باعث شد تا به بازخوانی دست آوردها و وقایع این فاصله زمانی و یأس از احزاب دوم خردادی برسند .
4- رفتارهای فراقانونی :
احزاب جبهه موسوم به دوم خرداد از همان ابتدای پیروزی ولابد به هدف حداکثر سازی گسترده جغرافیای قدرت خویش ، بارها کل نظام را به رقابت شدید فرا خواندند و اوج روحیه اقتدار گرایانه خود را با ارائه لوایح دوقلو به مجلس ششم نشان دادند . برخی از آنان بر این باور بودند که اقبال مردم به آنها در جهت تثبیت جمهوری سکولار به جای نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است . تهدید به شکستن ساختار حقوقی قدرت در نظام ، خروج از حاکمیت و حتی روح لوایح دوقلو ، محصول این نگاه بوده و هست . تا انجا در این مسیر تاختند که حتی پس از یکم اسفند 82 عنوان کردند : این رفتار ساختارشکنانه فقط یک گام کوچک بود ، چه بسا می بایست عمیق تر و رادیکال تر می شدیم و چالش های بیشتری را در حوزه فکری در مقابله با نظام پیش می آوردیم .
امروز جنبش دانشجویی به سمت سکولار شدن پیش می رود ، لذا می باید در اولین گام در همراهی با این روند ، کلیت اندیشه سیاسی شیعی به گونه ای فعال - بدون رعایت هیچ خط قرمزی – مورد سؤال قرار گیرد.
به راستی چرا باید این جمع گمان کنند مردمی که برای ایجاد نظام اسلامی و در دفاع از آن پس از تشکیل جمهوری اسلامی در دوران دفاع مقدس هزاران شهید تقدیم انقلاب کرده اند ، از اسلام بریده اند ؟ نهم اسفند ماه 81 در انتخاب شوراها که هیچ محدودیتی برای حضور نیروهای ضد نظام در عرصه انتخابات وجود نداشت ، نشان داد که مردم نمی خواهند و اعتقاد ندارند و به دلیل مبانی اعتقادی شان نمی توانند با اقدامات ساختارشکنانه جریان مدعی اصلاح طلبی همراهی کنند . وقوع پدیده نهم اسفند پس از ارایه لوایح دوقلو به مجلس . نیز پدیده یکم اسفند 82 پس از استعفای دسته جمعی نمایندگان مجلس ششم بسیار معنادار است.
5- دولت اصلاحات یا شرکت سهامی :
تناقض در گفتار و رفتار بسیاری از متولیان جبهه دوم خرداد با یکدیگر که در قوه مقننه و مجریه حضور و مسؤلیت های مهم مدیریتی را بر عهده داشته اند ، از رنج لورترین نمودهای سیاسی سال های اخیر در فضای سیاسی و مدیریتی کشور بود.
این تناقض دلیلی نداشت مگر سهم خواهی گروه های مختلف اصلاح طلب از دولت ؛ به گونه ای که قوه مجریه را محل تجمع آرای متناقض کرده بود . هنوز اختلاف بانک مرکزی با وزارت اقتصاد و دارایی و این دو با سازمان برنامه و بودجه و همچنین اختلاف درونی اعضای شورای شهر تهران اول و آنان با شهردار و ... در خاطره به یادگار مانده است .
به عبارت دیگر ، در حالتی که دولت قدرتمند نیاز به هماهنگی در میان نیروهای خود دازد ، احزاب سیاسی ، دولت را تبدیل به یک شرکت سهامی کرده بودند که سهامدارانش یکدیگر را تحمل نمی کردند . چنان که در میزگردهای تشکیل شده پس از انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 76 ، احزاب عنوان کردند که رأی مردم به احزاب است و نه به خاتمی و هر حزبی که نقش بیشتری در این موفقیت داشته است ، باید سهم بیشتری از وزارتخانه ها را در اختیار بگیرد و این تقسیم ارث چه هزینه هایی که بر ملت ایران تحمیل کرد! به این معنا که در عمل ، سازمان ها و ادارات به کانون های حزبی و محفل تجمع اعضا و هواداران احزاب مختلف با بینش های مختلف تبدیل شد . چه بسیار کسانی که خستگی ناشی از تلاش شبانه روزی در ستادهای انتخاباتی را با تصاحب بخشی از قدرت و ثروت موجود در دولت بزرگ ، از تن خود زدودند و در هر اداره ای چه جابه جایی ها و عزل و نصب های فراوانی بر مدار " آری " و یا " نه " به حزب مربوطه صورت نگرفت !؟ و در نتیجه این رفتار ، شایسته سالاری و قانون گرایی در برابر منافع حزبی در هر اداره و سازمان ذبح گردید و در پی آن ، درگیری ها و ناهماهنگی ها بین ادارات و سازمان ها آغاز شد .
6- ایجاد یأس با عمل نکردن به شعارها و وعده ها
دوم خرداد 76 با طرح شعار زیبایی همچون آزادی ، شایسته سالاری ، قانون گرایی ، تحمل مخالف ، رعایت کرامت انسانی ، اعتنا به نسل جوان ، پاسخ گویی آغاز شد و شور و امید اجتماعی را به جریان انداخت . این شعار ها چنان انرژی ایجاد کرد که در صورت استفاده صحیح از آن ، دولت می توانست کارهای بسیار بزرگی صورت دهد . اما چندی نگذشت که همگان یافتند احزاب جبهه دوم خرداد اعتقادی به این شعارها ندارد .
تقدیم لوایح دوقلو از سوی دولت به مجلس ششم به ویژه لایحه افزایش اختیارات ریاست جمهوری ، به شدت با مبانی تحقق جامعه مدنی در تعارض بود . جا به جایی ها و عزل و نصب های فراوان و بی حد وحصر تا پایین ترین سطوح سازمانی بدون رعایت اصول مدیریتی ، مُهر پایانی بود بر شعار شایسته سالاری .
مبارزه با احکام قضایی ای که به نوعی تضعیف منافع حزبی آنها را در پی داشت و مخالفت های پی در پی و نادیده گرفتن قانون اساسی ، شعار قانون گرایی را به مسلخ گاه منافع حزبی برد . تحمل نکردن هیچ تحلیل و نگاه انتقادی به جریان دوم خرداد به بهانه های مختلف ، عدم اعتقاد جدی آنها را به آزادی اندیشه و بیان و شعار تحمل مخالف نشان داد . ترور شخصیت های سیاسی و مذهبی توسط احزاب مدعی اصلاح طلبی ، میزان اعتقاد آنان به کرامت انسان ها را به نمایش گذاشت . شعار حمایت از جوانان سر دادند ، اما آنان را با همه سرمایه و ویژگی های دوره جوانی ، وارد بازار سیاست کردند و هر رأی شان را به مثابه تیری بر قلب منتقدان خود شلیک کردند و با استفاده ابزاری از ایشان ، میتینگ های سیاسی و انتخاباتی و شورش های خیابانی راه انداختند و اما دریغ از یک گام جدی برای آنان .
جوانان با هزاران امید با جریان دوم خرداد همراهی کردند و چه بسا آن را آفریدند ، اما نتیجه ای که گرفتند ، افزایش میزان بیکاری ، بالارفتن سن ازدواج و بهره برداری از آنان بوده و هست .